
معرفی فیلم عروج (The Ascent)
فیلم «عروج» (The Ascent) اثر جاودانه لاریسا شپیتکو، یک شاهکار سینمای شوروی محصول ۱۹۷۷ است که داستان دو پارتیزان شوروی، ساتنیکوف و ریباک را در زمستان سخت جنگ جهانی دوم روایت می کند. این فیلم با تمرکز بر انتخاب های اخلاقی و انسانیت در شرایط بحرانی، تصویری عمیق و تکان دهنده از جنگ و ماهیت انسان ارائه می دهد و برنده جایزه خرس طلایی برلین شده است.
اگه دنبال یک تجربه سینمایی عمیق و متفاوت هستید، «عروج» همون چیزیه که نباید از دست بدید. این فیلم، فارغ از اینکه یک اثر جنگیه، بیشتر از هر چیز دیگه ای، یه کاوش جانانه توی روح و روان انسانه. لاریسا شپیتکو، کارگردان بی نظیر این فیلم، تونسته با یک دیدگاه زنانه و فوق العاده حساس، به لایه های پنهان وجود آدم ها در بحبوحه جنگ بپردازه. با من همراه باشید تا پرده از رازهای این شاهکار برداریم و ببینیم چرا «عروج» هنوز هم بعد از این همه سال، حرف های زیادی برای گفتن داره.
شناسنامه فیلم: نگاهی به جزئیات فنی و عوامل سازنده
قبل از اینکه حسابی وارد دنیای فیلم بشیم، بد نیست یک آشنایی کلی با مشخصاتش پیدا کنیم تا بدونیم با چه اثری طرفیم. «عروج» یا همون «Восхождение» (Voskhozhdeniye) به زبان روسی، یه فیلم از دل شوروی سابق و محصول سال ۱۹۷۷ هستش که تونسته جایزه بزرگ خرس طلایی جشنواره برلین رو به خونه ببره. این فیلم، آخرین و یکی از درخشان ترین آثار لاریسا شپیتکو، کارگردان زن برجسته سینمای جهانه.
اطلاعات کلی فیلم «عروج» رو می تونید توی این جدول ببینید:
عنوان | توضیحات |
---|---|
نام اصلی (روسی) | Восхождение (Voskhozhdeniye) |
نام انگلیسی | The Ascent |
کارگردان | لاریسا شپیتکو |
فیلمنامه | یوری کلپیکوف و لاریسا شپیتکو (بر اساس رمان سوتنیکوف از واسیل بایکوف) |
بازیگران اصلی | بوریس پلوتنیوکوف (ساتنیکوف)، ولادیمیر گوستیوخین (ریباک)، آناتولی سولونیتسین (پورتنوف) |
محصول | اتحاد جماهیر شوروی |
سال تولید | ۱۹۷۷ |
ژانر | درام، جنگی، فلسفی، تریلر روانشناختی |
مدت زمان | ۱۱۱ دقیقه |
جوایز مهم | برنده جایزه خرس طلایی جشنواره بین المللی فیلم برلین (۱۹۷۷) |
چیزی که «عروج» رو حسابی خاص می کنه، اینه که با اینکه داستانش توی دل جنگ می گذره، اما اصلاً شبیه فیلم های جنگی کلیشه ای نیست. شپیتکو به جای اینکه روی صحنه های اکشن و قهرمانی های پوشالی تمرکز کنه، دوربینش رو می بره وسط ذهن و روح شخصیت ها. این رویکرد فلسفی و تمرکز روی انتخاب های اخلاقی، «عروج» رو تبدیل به یک تجربه سینمایی یگانه کرده که باید دید و بهش فکر کرد.
داستان عروج: سفری به سوی انتخابی دشوار
تصور کنید زمستون سرد جنگ جهانی دومه، برف تا کمر می رسه و گرسنگی بیداد می کنه. دو تا پارتیزان شوروی به اسم های ساتنیکوف و ریباک، مأموریت پیدا می کنن که برای نیروهای خسته شون آذوقه پیدا کنن. اونا راهی یه روستای تحت اشغال نازی ها می شن، به این امید که شاید بتونن چند تا گوسفند یا کمی آذوقه جور کنن.
ماجرا از همین جا شروع می شه. ساتنیکوف که از اول هم مریض و ضعیفه، تو راه به مشکل می خوره. ریباک، مردی قوی تر و ظاهراً مقاوم، مسئولیت نجات اون رو به عهده می گیره. اما تقدیر چیز دیگه ای براشون رقم زده. اون ها توی روستا گیر می افتن و دستگیر می شن. حالا این دو رفیق، اسیر نازی ها و همکارای بلاروسیشون می شن.
از اینجای داستان به بعد، فیلم «عروج» تبدیل می شه به یک زمین بازی برای انتخاب های سخت. ساتنیکوف و ریباک، هر دو در یک موقعیت بحرانی قرار می گیرن، اما واکنش ها و انتخاب هاشون، اونا رو توی دو مسیر کاملاً متفاوت قرار می ده. یکی پای آرمان هاش می ایسته و دیگری برای بقا، راهی رو انتخاب می کنه که حتی فکرشم نمی کنیم. شپیتکو ما رو با خودش می بره توی این سفر پر از درد و رنج تا ببینیم در بزنگاه انتخاب، انسانیت و آرمان گرایی چقدر می تونه قوی تر از غریزه بقا باشه.
تحلیل مضمونی: جدال آرمان و خیانت در برف
فیلم «عروج» فقط یک داستان جنگی ساده نیست؛ یک مطالعه عمیق از ماهیت انسانه، به خصوص در شرایطی که مرز بین خیر و شر، قهرمانی و خیانت، خیلی باریک میشه. در مرکز این درام، دو شخصیت اصلی، ساتنیکوف و ریباک قرار دارن که هر کدوم نماینده جنبه های مختلفی از وجود انسان در بحران هستن.
تقابل ساتنیکوف و ریباک: دو سوی یک سکه انسانیت
شاید بشه گفت ستون فقرات «عروج»، همین تقابل بین ساتنیکوف و ریباک هست. ساتنیکوف، از همون اول مریض و ناتوانه، اما روحیه مقاومت و اعتقاد قوی داره. اون نماد آرمان، ایمان و فداکاریه. با اینکه جسمش ضعیفه، اما اراده اش مثل کوهه. در مقابل، ریباک رو داریم که از لحاظ فیزیکی قوی و سالم به نظر میاد. اون نماد غریزه بقا، ضعف انسانی و در نهایت، خیانته. ریباک می خواد زنده بمونه، به هر قیمتی. این دو شخصیت مثل دو کفه ترازو، کشمکش درونی انسان رو برای ما به نمایش می ذارن: اینکه آیا باید به هر قیمتی زنده موند یا پای اصول و آرمان ها ایستاد، حتی به قیمت از دست دادن زندگی.
شپیتکو با ظرافت خاصی، قهرمانی رو اینجا تعریف می کنه که فراتر از قدرت بدنی و ظاهر مقاومه. قهرمانی حقیقی در «عروج»، پایداری روحی و اخلاقیه. ساتنیکوف با هر قدمی که به سمت مرگ برمی داره، بیشتر اوج می گیره و تبدیل به یک نماد انسانی میشه. ریباک اما با هر انتخابی که برای بقا می کنه، بیشتر فرو می ریزه و به یک نماد از سقوط انسانی تبدیل میشه. اینجاست که می فهمیم، زنده موندن همیشه به معنی پیروزی نیست.
نمادگرایی مسیحی و داستان یهودا
یکی از قوی ترین لایه های «عروج»، ارجاعات آشکار و پنهانش به داستان مسیح و یهوداست. اگه با دقت به فیلم نگاه کنید، متوجه می شید که شپیتکو چقدر هنرمندانه از این نمادها استفاده کرده تا عمق بیشتری به داستانش بده:
- ساتنیکوف نماد مسیح: مسیر دردناک ساتنیکوف به سمت اعدام روی تپه برفی، شباهت عجیبی به مسیر جلجتا (مسیر صلیب کشیدن مسیح) داره. تحمل رنج ها، فداکاری نهایی و نگاه پر از آرامش او در برابر مرگ، حس یک قدیس رو به تماشاگر القا می کنه. نورپردازی خاص روی چهره او در زندان، این نمادگرایی رو تقویت می کنه.
- ریباک نماد یهودا: انتخاب های ریباک برای نجات جانش که به قیمت خیانت به رفیقش تموم میشه، یادآور یهوداییه که مسیح رو تسلیم می کنه. عذاب وجدان ویرانگر ریباک بعد از ماجرا و محکومیتش به زنده موندن و دست و پنجه نرم کردن با گناهش، دقیقاً همون سرنوشتیه که برای یهودا متصوره.
شپیتکو از این نمادها استفاده می کنه تا نشون بده مفاهیم از خودگذشتگی و خیانت، چقدر بی زمان و جهان شمول هستن و چطور در هر دوره و شرایطی می تونن خودشون رو نشون بدن.
انتخاب و مسئولیت فردی: هر کس و راه خودش
«عروج» شدیداً روی مفهوم انتخاب و مسئولیت فردی تأکید می کنه. توی جنگ، شرایط سخت آدم ها رو توی بزنگاه هایی قرار می ده که باید سریع تصمیم بگیرن. فیلم به خوبی نشون می ده که چطور یک «موقعیت» می تونه تأثیر بزرگی روی «انتخاب» ما بذاره و پیامدهای اون انتخاب چقدر می تونه متفاوت باشه. ساتنیکوف و ریباک، هر دو در یک موقعیت قرار می گیرن، اما انتخاب هاشون زمین تا آسمون با هم فرق داره و همین تفاوت، سرنوشت اون ها رو رقم می زنه. این فیلم به ما یادآوری می کنه که حتی در سخت ترین شرایط هم، ما همیشه یک قدرت انتخاب داریم و مسئولیت اون انتخاب با خودمونه.
نقد رئالیسم سوسیالیستی: فراتر از قهرمانی های ایدئولوژیک
سینمای شوروی در دوران خودش، اغلب به دنبال نمایش قهرمانی های جمعی و ایدئولوژیک بود؛ فیلم هایی که معمولاً قهرمانان بی عیب و نقص و مقاوم رو نشون می دادن. اما شپیتکو با «عروج»، از این کلیشه ها فاصله می گیره. اون به جای تمرکز روی «جنگ کبیر میهنی» و قهرمانی های شعاری، به سراغ فردیت انسان و تراژدی های شخصی می ره.
«عروج» به ما نشون می ده که قهرمان واقعی، کسی نیست که همیشه قوی و شکست ناپذیر باشه، بلکه کسیه که در اوج ضعف و رنج، پای آرمان هاش می ایسته و انسانیت خودش رو حفظ می کنه.
این فیلم یک جورایی نقدی بر این رویکردهای کلیشه ایه و به جای ایدئولوژی، به عمق وجود انسان و ارزش های اخلاقی می پردازه. این تمایز باعث شده «عروج» یک جایگاه ویژه ای در تاریخ سینما پیدا کنه.
زیبایی شناسی بصری و امضای کارگردانی شپیتکو
یکی از چیزایی که فیلم «عروج» رو اینقدر خاص و ماندگار کرده، کارگردانی خارق العاده و چشم انداز منحصر به فرد لاریسا شپیتکوئه. این فیلم فقط یک داستان نیست، یک تجربه بصری و حسی عمیقه که تا مدت ها توی ذهن آدم می مونه.
کارگردانی و دیدگاه زنانه: یک نگاه متفاوت به جنگ
باید اعتراف کرد که دیدگاه شپیتکو به جنگ، کاملاً متفاوت از چیزیه که معمولاً توی فیلم های جنگی می بینیم. به عنوان یک فیلمساز زن، اون به جای اینکه روی اکشن، استراتژی های نظامی یا قهرمانی های فیزیکی تأکید کنه، تمرکزش رو روی رنج انسانی، روانشناسی شخصیت ها و جنبه های دراماتیک قضیه می ذاره. شپیتکو به خوبی تونسته نشون بده که جنگ چطور روح و روان آدم ها رو تحت تأثیر قرار می ده و چه انتخاب های سختی رو پیش روی اونا می ذاره. این نگاه زنانه، فیلم رو از یک اثر صرفاً جنگی، به یک مطالعه عمیق از بقا و انسانیت تبدیل کرده.
فیلمبرداری سیاه و سفید و بازی نور: نقاشی های متحرک
یکی از چشمگیرترین جنبه های «عروج»، فیلمبرداری سیاه و سفید بی نظیرشه. تصاویری که می بینیم، اونقدر قدرتمند و هنرمندانه ان که انگار داری یک نقاشی متحرک از آثار کاراواجو یا رامبراند رو تماشا می کنی. شپیتکو با استفاده از کنتراست های شدید، بازی نور و سایه، و نورپردازی نمادین (مخصوصاً توی صحنه های زندان برای ساتنیکوف)، تونسته حس غم، انزوا و جدال درونی شخصیت ها رو به بهترین شکل منتقل کنه. هر فریمی از فیلم، پر از معناست و به کمک فیلمبرداری، به عمق جان آدم نفوذ می کنه.
فضاسازی و نقش برف: سرمای نفوذگر
اگه فیلم «عروج» رو ببینید، محاله که برف، سرما و طبیعت خشن، از ذهنتون پاک بشه. برف اینجا فقط یک پس زمینه نیست؛ خودش تبدیل به یک شخصیت توی فیلم میشه. سرمایی که توی استخوونای آدما نفوذ می کنه، حس یأس، انزوا و سختی رو به تماشاگر منتقل می کنه. شپیتکو به قدری ماهرانه از این عنصر استفاده کرده که سرمای درون تصویر رو با تمام وجود حس می کنیم. برف، نماد پاکی و رنج، همزمان هم زیباست و هم بی رحم، و درام رو چندین برابر تشدید می کنه.
موسیقی متن و سکوت: سمفونی احساسات
استفاده از موسیقی متن و سکوت در «عروج» واقعاً هوشمندانه و نامتعارفه. شپیتکو از موسیقی به شکلی استفاده می کنه که اصلاً انتظارشو نداریم. مثلاً موسیقی ناگهان از میانه یک نما شروع میشه یا در سکوت محض، روی چهره یک شخصیت تأمل می کنیم و بعد موسیقی به اوج می رسه. این بازی با موسیقی و سکوت، تعلیق خاصی رو ایجاد می کنه و به تماشاگر فرصت می ده تا عمیق تر به تصاویر و احساسات شخصیت ها فکر کنه. گاهی اوقات سکوت خودش از هر آهنگی پرمعناتر میشه و حس تأمل و سنگینی فضا رو به اوج می رسونه.
ارجاعات هنری: پیوندی با تاریخ هنر
شاید براتون جالب باشه بدونید که شپیتکو حتی توی قاب بندی هاش هم از هنر کلاسیک الهام گرفته. بعضی از صحنه های طبیعت، آشکارا ارجاعاتی به نقاشی های پیتر بروگل، نقاش معروف هلندی، دارن. این ارجاعات هنری، «عروج» رو از یک فیلم صرفاً سینمایی فراتر می بره و بهش عمق و غنای فرهنگی بیشتری می بخشه، طوری که انگار هر فریم، خودش یک تابلوی هنریه.
سکانس های کلیدی و تأثیرگذار در فیلم «عروج»
«عروج» پر از لحظاتیه که تا مغز استخوان آدم نفوذ می کنه. بعضی از سکانس ها اونقدر قدرتمند ساخته شدن که تبدیل به نقاط عطف فیلم می شن و داستان رو به اوج خودش می رسونن. بیایید با هم چند تا از این سکانس های کلیدی رو مرور کنیم.
سکانس شکنجه ساتنیکوف: دردِ بی نمایش
یکی از هوشمندانه ترین و تکان دهنده ترین سکانس ها، صحنه شکنجه ساتنیکوف هست. شپیتکو به جای اینکه خشونت رو به طور مستقیم نشون بده و مخاطب رو با تصاویر دلخراش مواجه کنه، از روشی زیرکانه تر استفاده می کنه: خشونت خارج از کادر. ما میله گداخته رو می بینیم که به سمت ساتنیکوف حرکت می کنه، اما خود لحظه برخورد رو نه. فقط دود و بخار رو می بینیم و صدای اوج گیرنده موسیقی. این شیوه، نه تنها از تأثیرگذاری صحنه کم نمی کنه، بلکه حتی بیشتر باعث میشه تماشاگر درد و رنج رو توی ذهنش مجسم کنه و حس عمیق تری از اون به دست بیاره. این یعنی قدرت یک کارگردان که می دونه چطور با «ندیدن» و «نشنیدن»، بیشترین «درد» رو منتقل کنه.
صحنه زندان: تجمیع مفاهیم انسانی
صحنه زندان، جاییه که همه شخصیت های اصلی فیلم توی یک فضای بسته جمع می شن. این صحنه، واقعاً معرکه است. هر کدوم از آدم هایی که اونجا هستن – از ساتنیکوف و ریباک گرفته تا یک مادر، یک کودک، و یک مرد که نماد مذهبه – به یک مفهوم بزرگتر اشاره می کنن. دیالوگ های کوتاه اما پرمغز بین اونا، نمادپردازی ها و اوج گیری دراماتیک قصه، باعث میشه این صحنه به قلب تپنده فیلم تبدیل بشه. اینجا همه چیز برای شکل گیری صحنه اعدام آماده میشه و شخصیت ها با تمام وجودشون، مفاهیمی مثل آرمان، خیانت، معصومیت و ایمان رو بازتاب می دن.
مسیر عروج (جلجتا): قدم به قدم تا فداکاری
وقتی ساتنیکوف و بقیه زندانی ها رو به سمت اعدام می برن، مسیر پربرف و سربالایی ای که طی می کنن، یک شباهت آشکار به مسیر صلیب مسیح در جلجتا داره. اینجاست که نمادگرایی مسیحی فیلم به اوج خودش می رسه. هر قدمی که ساتنیکوف با وجود ضعف جسمانی اش برمی داره، سنگینی یک بار الهی رو با خودش داره. این سکانس، اوج فداکاری و پایداری روحی ساتنیکوفه و به ما نشون می ده که چطور یک انسان می تونه در اوج رنج، تبدیل به یک نماد از ایثار بشه.
صحنه اعدام: نگاه های فراموش نشدنی
صحنه اعدام، پایان بندی شکوهمند و البته تلخ فیلم «عروج» هست. شپیتکو توی این سکانس، دوربین رو روی صورت تک تک شخصیت ها می ذاره و از طریق نگاه ها و میمیک صورت ها، احوال درونی متفاوت اونا رو به ما نشون می ده. نگاه آرام و پر از رضایت ساتنیکوف، نگاه پر از عذاب وجدان ریباک، و چشم های متعجب و غمگین پسر بچه ای که شاهد ماجراست. مخصوصاً نگاه آخر ساتنیکوف به پسر بچه که با یک لبخند ملیح همراه میشه، یکی از قوی ترین لحظات فیلمه. این لحظه، نماد ادامه زندگی و امید در دل ناامیدیه، حتی بعد از مرگ. شپیتکو با زوم کردن روی طبیعت زمستانی از دید ساتنیکوف، این امید به بقا و زیبایی رو دوباره به تصویر می کشه.
سرنوشت ریباک: محکوم به زنده ماندن
در نهایت، بعد از اعدام ساتنیکوف، این ریباک هست که با تمام سنگینی گناه و عذاب وجدانش تنها می مونه. تلاش نافرجامش برای خودکشی، نشون می ده که شپیتکو چطور اونو محکوم به زنده موندن و دست و پنجه نرم کردن با خیانتش کرده. این سرنوشت، یادآور سیزیف افسانه ایه که محکوم بود سنگی رو تا ابد به بالای کوه ببره. ریباک هم باید بار سنگین گناهش رو تا ابد به دوش بکشه، یک عذاب روحی که شاید از مرگ هم بدتر باشه. این نگاه به عذاب وجدان و پیامدهای خیانت، «عروج» رو از یک فیلم جنگی ساده فراتر می بره و به یک اثر فلسفی عمیق تبدیل می کنه.
جایگاه و میراث عروج در تاریخ سینما
حالا که حسابی توی اعماق «عروج» غرق شدیم، وقتشه که ببینیم این فیلم چطور تونسته جایگاه خودش رو توی تاریخ سینما پیدا کنه و چرا هنوز هم بعد از این همه سال، اینقدر مهم و تأثیرگذاره.
چرا «عروج» یک شاهکار بی بدیل و جاودانه است؟
«عروج» واقعاً یک اثر بی همتاست. دلیلش هم فقط این نیست که یک فیلم جنگی خوبه، بلکه اینه که به مفاهیمی می پردازه که بی زمان و جهان شمول هستن. صحبت از انسانیت، اخلاق، خیانت، فداکاری و انتخاب در سخت ترین شرایط، چیزایی نیستن که فقط به یک دوره خاص یا یک منطقه جغرافیایی محدود بشن. قدرت روایت گری شپیتکو و عمق فلسفی فیلم، اون رو تبدیل به اثری کرده که هر کسی با هر پیشینه ای می تونه باهاش ارتباط برقرار کنه و ازش درس بگیره.
تأثیر بر فیلمسازان و منتقدان جهانی: تحسین گسترده
وقتی «عروج» سال ۱۹۷۷ برنده خرس طلایی برلین شد، اسم لاریسا شپیتکو و فیلمش حسابی توی محافل سینمایی دنیا پیچید. منتقدان بین المللی با دیدن این فیلم، حسابی تحت تأثیر قرار گرفتن و اون رو ستایش کردن. این فیلم تونسته راه خودش رو به لیست برترین فیلم های تاریخ سینما باز کنه و الهام بخش خیلی از فیلمسازان بعد از خودش باشه. دیدگاه متفاوت شپیتکو به جنگ و نگاه عمیقش به شخصیت ها، الگویی شد برای نسل های بعدی فیلمسازان که می خواستند حرف های جدیدی بزنن.
اهمیت لاریسا شپیتکو به عنوان یک فیلمساز پیشرو
نباید فراموش کنیم که لاریسا شپیتکو یک صدای کاملاً متفاوت و پیشرو توی سینمای جهان بود، مخصوصاً به عنوان یک زن کارگردان در ژانر جنگی که معمولاً مردانه تلقی می شد. اون ثابت کرد که یک زن می تونه با نگاهی عمیق و انسانی، به جنگ بپردازه و ازش یک شاهکار هنری خلق کنه. مرگ نابهنگامش در سن ۴۱ سالگی، ضایعه بزرگی برای سینما بود، اما میراثی که از خودش به جا گذاشت، یعنی «عروج»، هنوز هم نورافکن راه خیلی هاست. به همین دلیل، تماشای این فیلم برای هر علاقه مند به سینما، نه تنها یک لذت هنری، بلکه یک ضرورت برای درک بهتر تاریخ سینماست.
نتیجه گیری: پیام ماندگار عروج
خب، رسیدیم به انتهای این سفر عمیق به دنیای «عروج»، شاهکار بی بدیل لاریسا شپیتکو. دیدیم که این فیلم چطور از یک داستان ساده در دل جنگ جهانی دوم، به یک مطالعه روانشناختی و فلسفی در مورد ماهیت انسان، انتخاب های دشوار و مفهوم واقعی فداکاری تبدیل میشه.
«عروج» فراتر از یک فیلم جنگیه؛ یک تجربه انسانیه که شما رو با خودش به چالش می کشه تا به مفاهیمی مثل آرمان، خیانت، بقا و مرگ فکر کنید. این فیلم با کارگردانی هوشمندانه، فیلمبرداری سیاه و سفید خیره کننده، استفاده نمادین از برف و سکوت، و بازی های درخشان بازیگرانش، تا مدت ها توی ذهن و قلبتون باقی می مونه.
اگر تا حالا فرصت نکردید معرفی فیلم عروج (The Ascent) رو ببینید، پیشنهاد می کنم حتماً این کار رو انجام بدید. این فیلم نه تنها شما رو سرگرم می کنه، بلکه بهتون کمک می کنه تا به زندگی، انسانیت و انتخاب هایی که هر روز باهاشون روبرو می شیم، عمیق تر نگاه کنید. شک ندارم که تماشای این اثر جاودانه، نقطه عطفی توی تجربه سینمایی شما خواهد بود و حسابی درگیر پیام ها و مضامینش می شید.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "معرفی فیلم عروج (The Ascent) | هر آنچه باید قبل از تماشا بدانید" هستید؟ با کلیک بر روی فیلم و سریال، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "معرفی فیلم عروج (The Ascent) | هر آنچه باید قبل از تماشا بدانید"، کلیک کنید.