به گزارش خبرگزاری تیتو، با فرمان امام در سخنرانی روز 15 اسفند 57 در جمع طلاب فیضیه ی قم که گفتند زنان از این به بعد باید با حجاب به ادارات بروند، برخی عناصر تندرو با سوءاستفاده از این سخنان، در کوی و برزن مزاحمت هایی را برای بانوان به وجود آوردند. این مزاحمت ها حتی با تفسیر سخنان حضرت امام توسط حجت الاسلام اشراقی داماد ایشان و منکر خواندن کار مزاحمان پایان نپذیرفت و در نتیجه سه روز تجمعات اعتراضی و گسترده ی زنان را در تهران در پی داشت. در نهایت اعلامیه ی شدیدالحن دفتر امام مبنی بر این که با «مزاحمین بانوان به شدت مجازات می شوند»، هشدار دادستان کل انقلاب و تهران به آنان، و در نهایت نظر دولت که گفت اجباری در مورد حجاب در کار نیست، موجب فروکش شدن اعتراضات شد، اما در همان سه روز پر تب و تاب بسیاری از چهره های فرهنگی و سیاسی نیز درباره ی حجاب اظهار نظر کردند و به روش تندروها در مقابله با زنان واکنش نشان دادند. یکی از آنان سیمین دانشور، رمان نویس فقید ایرانی و همسر جلال آل احمد بود که ارادت او به امام و انقلاب بر کسی پوشیده نیست. دانشور طی یادداشتی که روز 19 اسفند 57 در روزنامه ی کیهان منتشر شد، در اعتراض به حجاب اجباری نوشت:
قصد نداشتم درباره ی زنان به تنهایی مطلبی بنویسم چراکه مجموع زن و مرد و کودک را واحدی از خانواده ی انسانی می دانم و اگر در کشورها این خانواده مورد استثمار و استعمار و استکبار و استضعاف و استحمار قرار گرفتند، دسته جمعی بوده است. همگی با هم ستم دیده اند و رنج کشیده اند. بارها خانم ها از گروه های مختلف از من خواستند که به سازمان یا جمعیت یا حزب منحصرا زنانه شان بپیوندم و استدلال شان آن بود که زن ها همواره گرفتار ستم مضاعف بوده اند. ستم دستگاه از یک طرف و ستمی که از مردسالاری در خانواده بر آن ها رفته است از جانب دیگر. نپذیرفتم و استدلالم چنین بود که اگر عدالت حکم روا گردد زن و مرد و کودک در پناه آن خواهند آسود و اما ستم دوم را بایستی با خود مردان حل کرد و با مردان به تفاهم رسید که پدران و شوهران و برادران و پسران ما هستند و جمعیت های زنانه سوای مردان یک نوع جبهه گیری در برابر آنان است و نکند که این جمعیت ها موجب تفرقه اندازی در این دورانی شود که بیش از هر زمان به وحدت کلمه نیازمندیم و دست کم نکند که این جمعیت ها جنبه ی مشغولیت برای خلایق به خود بگیرد، موجب پراکندگی خاطرهای جمع شود و چوبی بشود لای چرخی که بایستی بر اساس سازندگی انقلابی در جهت استقلال و عدالت و آزادی بچرخد.
در دوران پنجاه ساله ی استبداد سیاه، [یک واژه ناخونا] روغن ریخته، نذر امام زاده ی زنان کردند اما نه به قصد خیرات که به قصد راضی نگهداشتن گروهی از آنان به صورت عوامل مهارکننده، تا در پدران و شوهران و برادران و پسران خود تاثیر بگذارند و آنان را از مبارزه ی پسر علیه دستگاه ستم باز بدارند. رضاخان به زور و خشم حجاب از سر زنان برداشت و پسرش قانون حمایت خانواده را پیش آورد. هیچ کدام اساس درستی نداشت چراکه به مجرد رفتن پدر نیم بیش تر زنان به سنت قدیم بازگشتند و می دانیم که فشار همیشه ضد خود را در درون می پروراند و جمع اضداد نیرویی می شود سیل آسا. اما قانون حمایت خانواده فقط در تهران و شهرهای بزرگ اعمال می شد و گرنه در روستاها و شهرهای کوچک، زنان کمتر خبردار شدند. انگار نه خانی آمده بود و نه رفته بود. درست است که وکیل و وزیر هم از میان زنان به مجلس و هیات دولت راه یافتند که کاش راه نمی یافتند. اما این قضیه یک رویه ی دیگر هم داشت و آن موقع شناسی زنان آگاه و بیداردل بود. موقع شناسی زنان روشن فکر و مبارز که پابه پای برادران خود به مدارس و دانشگاه ها راه یافتند و دانش و تجربه اندوختند و به استقلال اقتصادی دست یافتند و اگر احیانا در خانواده های مردسالاری ما کارد به استخوان شان رسید از قانون حمایت خانواده هم استفاده کردند. شاهد فداکاری این گروه از زنان بودم که فدیه ی گرانی به بهای آزادی می پرداختند و سه چهار کار را با هم یدک می کشیدند و خم به ابرود نمی آوردند؛ شوهرداری، خانه داری، بچه داری و کار خارج. این زنان معلم، پرستار، پزشک، مهندس، حقوق دان، کارمند و کارگر و غیره بودند که سنگینی بارهایی را که به دوش داشتند به خاطر دست یافتن به آزادی یا شکیبایی تحمل می کردند و اکثریت مردهای این زنان حتی دکمه های افتاده ی کت های خود را نمی دوختند و هم چنان چشم به دست زن های شان داشتند، چه رسد به این که در کار خرید خانه و پرورش کودکان قدمی بردارند.
من به انقلاب مردم ایران عشق می ورزیدم و هم چنان عشق می ورزم. در انقلاب اسلامی ایران با ابعاد وسیع و حیرت انگیزش زنان همگام مردان بودند. زنان از هر گروهی و بیش تر از همه زنان محروم راه به جایی نبرده. روز هفده شهریور خونین در میدان شهدا زنان حتی در صف جلو بودند و می گویند هفتصد شهید داده اند و در همان گورستان به خاک خفته اند که تربت شهدای مرد هم هست. و پیش از انقلاب در میان مبارزان راه آزادی، اسامی صدیقه و اشرف و محبوبه و امثال شان همان اندازه برای ما عزیز است که نام های مسعود و مجید و خسرو و بیژن و نظایرشان.
من حضرت خمینی رهبر انقلاب مردم ایران را کلمه ی الحق می دانم. مردی می دانم که با کلام و کتاب به میدان آمده و با چنین سلاحی بر چنان زرادخانه ی کم نظیری مسیولی گردیده و کاری کرده است کس نکرد و کارشان. مردی می دانم مظهر تاریخی نو، فضایی نو، اخلاقی نو، مردی که الهامات خود را باور دارد و ایمانش به یقین پیوسته است و احتمالا دعای نیمه شبان امام به تبعیدش چنین بوده است که ای ایمان یقین را به من ارزانی دار… و دعایش مستجاب گشته و چنین است که این گونه بر خود مسلط و برخوردار از اعتمادبه نفس است. و چنین مردی بارها و بارها گفته است که مسیول نسل آینده است و آرزویش نظام حکومتی است اسلامی و ایرانی که حافظ استقلال و دموکراسی باشد (پیام 4 ذی الحجه 1398) و گفته است که انقلاب ایران فرصتی است الهی برای به ثمر رساندن آزادی و استقلال کشور (پیام های اول ذی الحجه ی 98 به آیات عظام طالقانی و منتظری پس از رهایی ایشان از زندان) و چنین مردی از بار امانتی که بر دوش دارد آگاه است و به مسیولیت عظیمش وقوف دارد.
اما متاسفانه دست های مریی و نامریی در کار و در راه است و می داند که آسان ترین راه مخدوش کردن چهره ی پاک انقلاب مردم ایران تفرقه اندازی و ایجاد دلهره، ترس، اضطراب و ایجاد جنگ روانی است و کدام تفرقه اندازی بهتر از جدا کردن گروه عظیمی از زنان زحمتکش و روشن فکر از نهضت؟ چه تفرقه اندازی عظیم تر از دل زده کردن و دل سرد کردن و شک در دل آنان افکندن و رماندن شان و راندن شان به سمت اعتقادات افراطی و چپ و راست؟
این دست ها ابتدا لغو قانون حمایت خانواده را با استناد به رای دفتر امام در یک مورد استثنایی پیش کشید در حالی که بارها گفتند و نوشته شده بود که حضرت خمینی سخن گو و مشاور ندارد در حالی که نخست وزیر منتخب حضرت خمینی گفته بود که فعلا ملاک عمل ما قانون اساسی سابق است منهای موادی که به نظام سلطنت مربوط می شود و بر طبق همین ملاک یکی از احزاب را هم چنان منحله اعلام کرده بود. خوشبختانه هوشیاری حضرت خمینی و آگاهی اش به این بحث خاتمه داد و حق زن را در اسلام حتی برتر از مرد شمرد. اینک مسیله ی حجاب مطرح شده است به وسیله ی تلفن و از طریق رادیو آن هم نه به زبان برحق خود حضرت خمینی، و آن چنان زنان و دختران زحمتکش و شیفته ی آزادی را آشفته کرده که در این برف و سرمای زیر صفر همه شان را به خیابان ها کشانده است.
خیال همه را راحت کنم که حجاب به صورت چادر یک مسیله ی اسلامی نیست، یک مسیله ی سنتی است و خواهران ما که زیر این پوشش با انقلاب همگام شدند چادر را مظهری از مبارزه و واکنشی نسبت به بندگی مصرف و بی بندوباری زنان عروسکی دوران پهلوی شمردند. اما زنان نازپرورده ی آن دوران با دلارهای بی حساب حمایتگران شان چون ولی شناس نبودند از این ولایت گریختند و ما ماندیم و این خوان یغماشده با عده ای آتش بیاران معرکه که می توانند از کاهی کوهی بسازند و از اشاره ای فریادی.
خواهران من بهتر از من می دانند که سرانداز و چادر بیش تر پوشش خاص زنان دربارهای یغمامنش و عیلام و اورارتو بوده است (رجوع کنید به مقاله ی آقای دکتر فرخ ملکزاده زیر عنوان نقوش زن در هنر هخامنش، مجله ی دانشکده ادبیات، دانشگاه تهران، سال 1347) اگر خواهران سنت گرای ما می خواهند چادر به سر کنند خود دانند و آزادند. حداقل آزادی، آزادی انتخاب پوشش است. اما بدانند که در این راه مقلد زنان دربارهایی هستند که خود با نظیرش درافتاده اند و به «مشیت الهی» موفق گردیده اند. خواهران من که تمام احترام و ستایشم نثار آنان باد، چراکه بیش ترین شهید را آن ها داده اند، و ما به دنبال آن ها بود که راه افتادیم، می توانند به کمک طراحان لباس به پوشش های متنوعی دست یابند ک الزاما سیاه نباشد، دست و پاگیر و مخل آزادی حرکت و فعالیت شان نشود، پارچه زیاد مصرف نکند، گران درنیاید، دست ها آزاد باشد که بتواند بسازد و در نتیجه ذهن را به فعالیت وادارد و ضمنا پوشیدگی شرعی و اسلامی را هم تضمین کند. کسی چه می داند؟ شاید این بار هم تمام زنان ایرانی سراسر کشور به دنبال شما آمدند. شرط اصلی آزادی انتخاب است.
اما چه مسیله ی چادر و چه حجاب شرعی اسلامی که اینک برای زنان کارمند و پرستار و پزشک و مهندس و معلم و حقوق دان و کارگر و غیره مطرح شده است از مسایل فرعی و فقهی و ظاهری است در حالی که فعلا کوهی از مشکلات در برابر ما برپا ایستاده و سد راه مان است و طرح این مسایل با آن آب و تابی که از رادیو شنیدیم که حتی خواهران اقلیت های مذهبی ما را هم در بر گرفته بود و بعد کش دار کردنش به دست غرض ورزان که: «یا روسری، یا توسری» جز این که مشکلی بر مشکلات مان بیفزاید و چنددستگی ها و تشتت ها را افزون کند حاصلی ندارد و بیندیشیم چه عاملی یا عواملی از این تشتت، از این انفکاک نیروها سود می برد، از این که زن های زحمتکش و سازنده را از نهضت جدا سازد. آن ها را در مقابل مردان به جبهه گیری وادارد، آن ها را وادارد که احساس غبن و ستمدیدگی و شکست بنمایند، آن ها را وادارد که برادران و پسران و شوهران و پدران خود را از سازندگی انقلابی باز دارند.
ما هر وقت توانستیم این خانه ی ویران را آبادان سازیم، اقتصادش را سر و سامان بدهیم، کشاورزی اش را به جایی برسانیم، حکومت عدل و آزادی را برقرار سازیم، هر وقت تمامی مردم این سرزمین سیر و پوشیده و دارای سقفی امن بر بالای سرشان شدند و از آموزش و پرورش و بهداشت همگانی بهره مند گردیدند می توانیم به سراغ مسایل فرعی و فقهی برویم. می توانیم سر فرصت و با خیال آسوده و در خانه ای از پای بست مستحکم بنشینیم و به سر و وضع زنان بپردازیم. درد زن ها را می دانم، مسیله بر سر این نیست که حجاب به سر بکنند یا نکنند. مسیله در ترس از لچک به سر شدن است. مسیله بر سر ترس از دور ماندن از مسیولیت عظیم است. مسیله بر سر به غیر اساس چسبیدن و از اساس منفک شدن است. اما هر طور که باشد به هر جهت همه می دانند که تقوا در پوشیدگی ظاهری نیست، تقوا بایستی مرکوز ذهن و روح انسان چه زن و چه مرد باشد.
25957
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "سیمین دانشور در اسفند 57: فشار همیشه ضد خود را در درون می پروراند/ «یا روسری، یا توسری» جز این که تشتت ها را افزون کند حاصلی ندارد" هستید؟ با کلیک بر روی فرهنگ و هنر، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "سیمین دانشور در اسفند 57: فشار همیشه ضد خود را در درون می پروراند/ «یا روسری، یا توسری» جز این که تشتت ها را افزون کند حاصلی ندارد"، کلیک کنید.