خلاصه کتاب گوژپشت نتردام اثر ویکتور هوگو | دیویس و وست

خلاصه کتاب گوژپشت نتردام اثر ویکتور هوگو | دیویس و وست

خلاصه کتاب گوژپشت نتردام (نویسنده ویکتور هوگو، مایکل دیویس، مایکل وست)

رمان «گوژپشت نتردام» یکی از اون شاهکارهای ادبی هست که تا ابد تو ذهن آدم می مونه. قصه این کتاب درباره عشق، فداکاری، زشتی و زیباییه، ولی نه زیبایی و زشتی ظاهری، بلکه اون چیزی که واقعاً تو دل آدماست. این رمان که اولش «نوتردام دو پاری» اسم داشت و تو سال ۱۸۳۱ توسط ویکتور هوگو نوشته شد، خیلی زود به شهرت رسید و حتی باعث شد کلیسای نوتردام که داشت خراب می شد، دوباره بازسازی بشه. حالا بیاین ببینیم این قصه پر فراز و نشیب چی بوده و چطور دست مایکل دیویس و مایکل وست بهش رسید تا یه رنگ و روی تازه بهش بدن.

گوژپشت نتردامِ ویکتور هوگو: یه شاهکار بی نظیر از عشق و تقدیر!

اگه اهل ادبیات باشی، حتماً اسم ویکتور هوگو به گوشت خورده. یه نویسنده فرانسوی خفن که کلی کتاب معروف مثل «بینوایان» رو هم نوشته. هوگو «گوژپشت نتردام» رو با یه هدف خاص نوشت: می خواست به مردم بگه که معماری گوتیک چقدر باارزشه، مخصوصاً کلیسای نوتردام که اون موقع داشت فراموش می شد و کم کم رو به ویرانی می رفت. هوگو می خواست با این کتاب، یه جورایی از نوتردام دفاع کنه و جلوی تخریبش رو بگیره.

جالبه که خودش می گه ایده این کتاب از کجا اومد. تو یکی از بازدیدهاش از کلیسای نوتردام، یه کلمه یونانی به اسم «ANATKH» رو روی دیوار دیده بود که به معنی «سرنوشت» یا «تقدیر» هست. همین یه کلمه کافی بود تا جرقه ی این رمان بزرگ تو ذهن هوگو زده بشه. انگار که اون دیوار خودش کلی حرف نگفته داشت و هوگو شد صدای اون حرف ها.

شخصیت های اصلی نسخه هوگو: کی به کیه؟

شخصیت های این داستان هر کدوم یه دنیان واسه خودشون. بیاین باهاشون آشنا بشیم:

  • اسمرالدا: این دختر کولی زیبا و رقصنده، نماد معصومیت و پاکیه. یه دختری که آزادانه زندگی می کنه و قلبش پر از مهربونیه. اون ناخواسته مرکز یه مثلث عشقی پردردسر میشه و آخرش قربانی بی عدالتی و تعصب جامعه میشه. اسمرالدا یه جورایی نماد عشق نافرجام و پاکیه که تو دنیای آلوده گیر افتاده.
  • کازیمودو: ناقوس زن گوژپشت و بدقیافه کلیسای نوتردام. از همون بچگی توسط کلود فرولو بزرگ شده و مردم ازش می ترسن یا مسخره اش می کنن. ولی زیر اون ظاهر ترسناک و نازیبا، یه قلب بزرگ و پاک پنهان شده. کازیمودو عاشق اسمرالدا میشه، یه عشق واقعی و بی چشمداشت که حاضر به هر فداکاری برای اسمرالداست. اون نماد اینه که زیبایی واقعی به ظاهر نیست، به باطنه.
  • کلود فرولو: شماس اعظم کلیسای نوتردام. یه مرد عالم و دانشمند که تمام زندگیش رو وقف علم و بزرگ کردن برادرش کرده بود و از عشق و مسائل دنیوی دوری می کرد. اما وقتی اسمرالدا رو می بینه، عشق دیوانه واری تو دلش شعله ور میشه. این عشق، تبدیل به وسواس و جنون میشه و آخرش اونو به سمت کارای وحشتناک هل میده. فرولو نماد تعصب، شهوت پنهان و علمیه که به جای روشنایی، تاریکی میاره.
  • فوبوس دو شاتوپر: کاپیتان خوش تیپ و محبوب پاریس. اون نقطه مقابل کازیمودوئه. ظاهری زیبا و جذاب داره، ولی درونش خالیه. یه آدم سطحی، هوس باز و بی تفاوت که به اسمرالدا فقط به چشم یه وسیله برای خوش گذرونی نگاه می کنه. عشق اسمرالدا به فوبوس هم یه عشق نافرجام دیگه تو این داستانه.
  • کلیسای نوتردام: شاید عجیب به نظر برسه، ولی خود کلیسا هم تو این رمان یه شخصیت زنده ست. هوگو اون رو با تمام جزئیاتش توصیف می کنه و انگار که نوتردام، خودش یه شاهد خاموش و بزرگ برای تمام اتفاقات غم انگیز و تلخ داستانه. یه نماد قدرتمند از تاریخ، هنر و تقدیر.

داستان اصلی هوگو چطور پیش میره؟ از سیر تا پیاز!

قصه تو پاریس قرن پانزدهم شروع میشه، تو یه شهر شلوغ و پر از تناقض. یه روز، اسمرالدا، دختر کولی با بز باهوشش «جالی»، تو میدون پاریس مشغول رقص و هنرنماییه. همه مجذوب زیباییش میشن، از جمله کلود فرولو که از همون لحظه اول دیوانه وار عاشقش میشه.

فرولو که از شدت عشق و هوس خودش رو گم کرده، به کازیمودو دستور میده اسمرالدا رو بدزده. اما نقشه شکست می خوره و کاپیتان فوبوس دو شاتوپر دخالت می کنه و کازیمودو دستگیر میشه. کازیمودو رو تو میدون شلاق می زنن و همه مسخره اش می کنن، اما تنها کسی که دلش به حالش می سوزه و بهش آب میده، اسمرالداست. همین یه حرکت مهربون، عشق کازیمودو به اسمرالدا رو صد برابر می کنه.

اسمرالدا هم دلباخته فوبوس شده، غافل از اینکه فوبوس فقط دنبال یه عشق زودگذر باهاشه. یه شب، وقتی اسمرالدا و فوبوس دارن با هم حرف می زنن، فرولو از حسادت دیوونه میشه و با خنجر به فوبوس حمله می کنه. فرولو جوری صحنه سازی می کنه که تقصیر گردن اسمرالدا بیفته. اسمرالدا به جرم قتل محاکمه و به اعدام محکوم میشه.

تو زندان، فرولو دوباره به اسمرالدا ابراز عشق می کنه و می خواد باهاش فرار کنه، ولی اسمرالدا به یاد فوبوس، درخواستشو رد می کنه. روز اعدام می رسه. اسمرالدا رو برای توبه به جلوی کلیسای نوتردام میارن. اونجا فوبوس رو می بینه که از ضربه خنجر جون سالم به در برده، اما فوبوس بی رحمانه روشو برمی گردونه. این لحظه برای اسمرالدا خیلی دردناکه.

دخترک بدون اینکه سخنی بر زبان راند به محکوم نزدیک شد، گوژپشت می خواست به هر قیمتی شده خود را از وی کنار کشد؛ ولی دختر قمقمه ای را که بر کمربند آویخته بود باز کرد و به آرامی آن را با لب سوزان مرد بینوا آشنا ساخت. در چشم شرربار و خشک گوژپشت اشکی حلقه زد و بر چهره نازیبای او فروغلتید. شاید این نخستین قطره اشکی بود که در سراسر زندگی از چشم فرو می ریخت.

همین لحظه که همه فکر می کنن کار اسمرالدا تمومه، کازیمودو، با اون همه زشتی و کر بودن، ولی با یه قدرت عجیب و باورنکردنی، از برج نوتردام پایین میاد و اسمرالدا رو از دست نگهبانا نجات میده و اونو به داخل کلیسا می بره و اونجا بهش پناه میده. کلیسا پناهگاه امن اسمرالدا میشه.

اسمرالدا هنوز درگیر عشق فوبوسه و اصلاً متوجه عمق عشق کازیمودو نمیشه. بعد از مدتی، کولی ها و خلافکارهای شهر، با تحریک غیرمستقیم فرولو، برای نجات اسمرالدا (و البته با هدف غارت کلیسا!) به نوتردام حمله می کنن. کازیمودو که فکر می کنه اونا اومدن اسمرالدا رو نجات بدن، جلوی حمله رو می گیره و باهاشون درگیر میشه. تو همین هرج و مرج، فرولو اسمرالدا رو می دزده.

فرولو که برای بار دوم از اسمرالدا جواب رد شنیده، از شدت خشم اونو به دست یه زن گوشه نشین و نیمه دیوونه به اسم گودول میده. گودول از کولی ها کینه قدیمی داره چون سال ها پیش دختر خودشو از دست داده بود که کولی ها ربودنش. اما یهو یه حقیقت شوکه کننده فاش میشه: اسمرالدا همون دختر گم شده گودوله! مادر و دختر بالاخره همدیگه رو پیدا می کنن، ولی این خوشحالی زیاد دوام نمیاره. اسمرالدا به خاطر صدای فوبوس از مخفیگاهش بیرون میاد و لو میره. تمام تلاش های غم انگیز مادر برای نجات دخترش بی فایده می مونه و اسمرالدا رو دار می زنن و همزمان گودول هم کشته میشه.

کازیمودو که از گم شدن اسمرالدا سردرگمه، یهو می بینه کلود فرولو از بالای برج نوتردام داره اعدام اسمرالدا رو تماشا می کنه و می خنده. اینجاست که کازیمودو می فهمه کل داستان زیر سر فرولو بوده. خشم تمام وجود کازیمودو رو می گیره. اون به فرولو حمله می کنه و اونو از بالای برج به پایین پرت می کنه.

گوژپشت گامی چند پشت سر رئیس شماسان برداشت و ناگهان خود را با دهشت به روی او افکند و با دو دست زمخت خویش او را به پرتگاهی که بر آن خم شده بود افکند.

بعد از اون، دیگه کسی کازیمودو رو نمی بینه تا اینکه سال ها بعد، تو گور دسته جمعی اعدام شده ها، دو اسکلت پیدا میشه که طوری عجیب کنار هم افتاده بودن و همدیگه رو در آغوش گرفته بودن. وقتی می خواستن اسکلت گوژپشت رو جدا کنن، پودر شد و از بین رفت. این پایان تلخ قصه عشقی بود که هیچوقت به وصال نرسید.

پیام های عمیق هوگو: چی می خواد بهمون بگه؟

این رمان فقط یه قصه عاشقانه نیست، کلی حرف برای گفتن داره:

  • تقابل ظاهر و باطن: هوگو تو این کتاب نشون میده که زیبایی واقعی تو قلب آدماست، نه تو چهره و ظاهرشون. کازیمودو با اون ظاهر زشتش، یه قلب طلایی داره و فوبوس با اون همه جذابیت، یه آدم توخالیه.
  • عدالت اجتماعی و فساد: داستان نشون میده که جامعه و سیستم قضایی چطور می تونه فاسد باشه و چطور یه آدم بی گناه رو فقط به خاطر ظاهر یا پیش داوری هاش، محکوم به مرگ کنه.
  • نقد تعصبات مذهبی و خرافات: فرولو، با اون همه دانش، چطور به خاطر تعصبات و خرافات، گرفتار جنون میشه و دست به کارای وحشتناک می زنه.
  • قدرت سرنوشت (ANATKH): همون کلمه ای که هوگو رو به نوشتن این کتاب واداشت. تو طول داستان می بینیم که چطور سرنوشت، زندگی آدما رو به هم گره می زنه و اونا رو به سمت یه پایان محتوم می بره.

بازآفرینی گوژپشت نتردام توسط مایکل دیویس و مایکل وست: یه روایت تازه برای امروز!

می دونید، بعضی از کتابای کلاسیک انقدر عمیق و پر از جزئیاتن که ممکنه برای همه راحت نباشه که بخوننشون. هوگو هم که زبانش خیلی پر از استعاره و توصیفه. اینجا بود که پای نویسنده هایی مثل مایکل دیویس و مایکل وست به میون اومد.

چرا بازنویسی؟ هدفشون چی بود؟

هدف اصلی دیویس و وست این بود که «گوژپشت نتردام» رو با زبانی ساده تر و داستانی سرراست تر برای مخاطبای امروز بنویسن. انگار که می خواستن بگن: آقا، این قصه خیلی قشنگه، ولی شاید یه خورده زبانش قدیمی شده. بیاین یه جوری بگیمش که همه حال کنن باهاش! اونا سعی کردن پیچیدگی های متن اصلی رو کم کنن و بیشتر روی جنبه های سرگرم کننده و داستان گویی تمرکز کنن. فضای رمانتیک و فلسفیِ هوگو رو یه کم کمتر کردن تا بیشتر شبیه یه داستان ماجراجوییِ هیجان انگیز بشه.

مایکل دیویس و وست: کی هستن و چی کار کردن؟

مایکل دیویس و مایکل وست (البته این مایکل وست با اون نویسنده ترسناک فرق داره!) دو نویسنده ای هستند که معمولاً برای بازنویسی و ساده سازی آثار کلاسیک برای مخاطبان جوان تر و عمومی تر شناخته میشن. کارشون اینه که رمان های طولانی و پیچیده رو بگیرن، گل و گیاه های اضافیش رو هرس کنن و یه داستان روان و جذاب تحویل بدن. تو مورد گوژپشت نتردام، اونا اومدن و با الهام از چارچوب اصلی هوگو، یه سری تغییرات ایجاد کردن تا داستان بیشتر به دل مخاطبای امروزی بنشینه.

تفاوت های اساسی این نسخه با هوگو: کجاها فرق می کنه؟

راستش رو بخواین، اقتباس دیویس و وست چند تا تفاوت مهم با نسخه اصلی هوگو داره که باعث میشه یه تجربه جدید باشه:

  1. نقش پررنگ تر گرینگوار: تو نسخه هوگو، گرینگوار یه شخصیت حاشیه ایه که بیشتر نماد هنرمندی بدشانس و گم شده ست. ولی تو نسخه دیویس و وست، گرینگوار تبدیل میشه به شخصیت اصلی و داستان از نگاه اون شروع میشه. اون یه شاعر فقیره که سر از رقص اسمرالدا درمیاره و این تغییر، یه زاویه دید جدید به داستان میده.
  2. شروع داستان: داستان تو این نسخه با گرینگوار شروع میشه که گرسنه و سرگردان تو خیابونای پاریس راه میره و به یه جمعیتی برمی خوره که دور آتیش جمع شدن تا رقص اسمرالدا رو ببینن. این شروع، نسبت به نسخه هوگو که با جشن مسخره شروع میشه، ساده تر و مستقیم تره.
  3. نقش گودول: یادمه تو نسخه هوگو، گودول (مادر اسمرالدا) یه شخصیت فرعی تر بود که تو لحظات پایانی داستان نقش مهمی ایفا می کرد. ولی تو نسخه دیویس و وست، گودول و اون کینه ای که از کولی ها داره، زودتر و پررنگ تر معرفی میشه. داستان ربوده شدن دخترش و جایگزین شدنش با کازیمودو، از همون اول به یه عنصر مهم تو روایت تبدیل میشه.
  4. کم شدن جنبه های رمانتیک و فلسفی: هوگو تو کتابش کلی مباحث فلسفی، تاریخی و اجتماعی رو با هم قاطی کرده. اما دیویس و وست بیشتر روی روابط شخصیت ها و اتفاقات هیجان انگیز تمرکز کردن. اونا سعی کردن داستان رو خطی تر و سرگرم کننده تر پیش ببرن تا اینکه بخوام عمق ادبی و فلسفی اون رو منتقل کنن.
  5. زبان ساده تر: هوگو توصیفات خیلی دقیق و مفصلی داره که ممکنه برای بعضی خواننده ها خسته کننده باشه. دیویس و وست، زبان رو ساده کردن، جملات رو کوتاه کردن و اصطلاحات ادبی پیچیده رو حذف کردن تا کتاب روان تر خونده بشه.

خلاصه داستان نسخه مایکل دیویس و مایکل وست: داستانشون چطوریه؟

تو نسخه دیویس و وست، داستان با ورود گرینگوار، شاعر فقیر به پاریس سال ۱۴۸۳ شروع میشه. اون تو میدون شهر به رقص اسمرالدا برمی خوره و مجذوبش میشه. نزدیک میدون، برجی هست که زنی به اسم گودول خودشو توش حبس کرده. گودول، ۱۶ سال پیش نوزادشو کولی ها دزدیدن و به جاش یه پسر زشت رو گذاشتن. این اتفاق باعث شده که گودول کینه شدیدی از کولی ها به دل بگیره و حتی رقص زیبای اسمرالدا هم نظرشو عوض نمی کنه.

گرینگوار هم مثل بقیه مردم محو رقص اسمرالدا میشه، ولی وقتی اسمرالدا برای جمع کردن پول میاد، گرینگوار بیچاره حتی یه سکه هم نداره که بهش بده. بعد از تموم شدن رقص، مردم پراکنده میشن. اما اسمرالدا با آواز خوندن دوباره همه رو دور خودش جمع می کنه. تو همین حین، صدای ناسزاهای گودول از پنجره برج به گوش میرسه. گرینگوار شاکی میشه و با صدای بلند میگه که گودول اونو از شنیدن زیباترین صدای عمرش محروم کرده. همین حرف باعث میشه مردم عصبانی بشن و بخوان برن سمت برج… .

باقی داستان، مسیرهای آشنای قصه هوگو رو دنبال می کنه، ولی با تمرکز بیشتر روی اتفاقات و ماجراها و کمتر روی توصیفات عمیق و فلسفی. عشق فرولو به اسمرالدا، نجات اسمرالدا توسط کازیمودو، و تمام اون اتفاقات کلیدی که تو نسخه هوگو هست، اینجا هم وجود دارن، ولی با یه پرداخت ساده تر و سرگرم کننده تر. هدف اینه که خواننده سریع تر جذب داستان بشه و دنبال کردن خط سیر وقایع براش راحت تر باشه. پایان داستان هم در کلیت شبیه به نسخه هوگوست، اما ممکنه بعضی از جزئیات و صحنه سازی ها متفاوت باشن تا با لحن و رویکرد جدید کتاب سازگار بشن.

گوژپشت نتردام: هوگو یا دیویس/وست؟ انتخاب با خودته!

حالا شاید از خودت بپرسی که خب، کدوم نسخه رو بخونم؟ هوگو رو بخونم یا برم سراغ کار دیویس و وست؟ راستش رو بخواین، بستگی داره دنبال چی باشین:

  • اگه عاشق عمق ادبی و فلسفی هستین: بدون شک باید برین سراغ نسخه اصلی ویکتور هوگو. اونجا با یه شاهکار واقعی روبرو میشید که هم داستانش فوق العاده ست، هم پر از مفاهیم عمیق انسانی، اجتماعی و فلسفیه. هوگو شما رو تو دل پاریس قرن ۱۵ می بره و یه تجربه ادبی بی نظیر بهتون میده.
  • اگه دنبال یه داستان سرگرم کننده و ساده خوان هستین: نسخه های مایکل دیویس و مایکل وست گزینه های خیلی خوبی هستن. این کتاب ها برای کسایی که می خوان سریع تر وارد داستان بشن و از یه روایت پرکشش لذت ببرن، عالیه. اگه وقت زیادی ندارین یا تازه می خواین وارد دنیای رمان های کلاسیک بشین، این نسخه ها می تونن گزینه مناسبی باشن.
  • اگه دوست دارین مقایسه کنین و تحلیل کنین: اگه یه خورده کنجکاوین و می خواین ببینین یه شاهکار ادبی چطور می تونه تو گذر زمان بازنویسی بشه، حتماً هر دو نسخه رو بخونید. اینطوری می فهمین که چطور میشه یه داستان رو با حفظ چارچوب اصلی، به سبک های مختلف ارائه داد و چطور نویسنده های مختلف، نگاه متفاوتی به همون قصه دارن.

میراث جاودان گوژپشت نتردام: از پرده سینما تا صحنه تئاتر!

از اونجایی که قصه «گوژپشت نتردام» انقدر قوی و پرکشش بود، خیلی زود از صفحه کتاب به جاهای دیگه هم کشیده شد. از این رمان کلی اقتباس هنری صورت گرفته که بعضی هاشون واقعاً معروف شدن:

  • انیمیشن والت دیزنی (سال 1996): فکر کنم اکثر ماها با این انیمیشن خاطره داریم! دیزنی با تغییراتی که داد، داستان رو برای بچه ها هم جذاب کرد و تونست پیام های اصلی رو با یه لحن شیرین تر و البته یه پایان خوش تر ارائه بده. کازیمودو تو این انیمیشن یه قهرمان واقعی میشه و با اینکه یه سری از جنبه های تاریک و تلخ داستان اصلی حذف شدن، ولی باز هم حس فداکاری و عشق رو خیلی قشنگ نشون میده.
  • فیلم های سینمایی و سریال ها: تا الان بیش از ۱۵ فیلم سینمایی و ۶ سریال تلویزیونی از روی این رمان ساخته شده. هر کدوم از اینا با نگاه خودشون به داستان هوگو پرداختن.
  • باله و تئاتر موزیکال: «گوژپشت نتردام» بارها و بارها روی صحنه تئاتر و اپرا هم رفته. معروف ترینشون تئاتر موزیکال «Notre-Dame de Paris» هست که تو کشورهای مختلف اجرا شده و خیلی هم طرفدار داره. موسیقی های متن این نمایش ها واقعاً شنیدنیه.

خلاصه که، این داستان به قدری تأثیرگذار بوده که تو فرهنگ عامه جا باز کرده و همیشه زنده ست. هر بار که به کلیسای نوتردام نگاه می کنیم، یا اسمی از کازیمودو و اسمرالدا میاد، یاد این شاهکار ادبی می افتیم.

نتیجه گیری: یه داستان که هیچوقت قدیمی نمیشه!

رمان «گوژپشت نتردام» چه با قلم سنگین و پرقدرت ویکتور هوگو و چه با زبان ساده تر و جذاب تر مایکل دیویس و مایکل وست، یه اثر ماندگاره که همیشه حرف برای گفتن داره. این داستان به ما یادآوری می کنه که پشت هر زشتی ظاهری، ممکنه یه زیبایی بی نهایت نهفته باشه و برعکس، ظاهر گول زننده ممکنه باطنی تهی داشته باشه.

«گوژپشت نتردام» فقط یه قصه عاشقانه یا یه برش از تاریخ نیست. یه تلنگره برای دیدن عدالت و بی عدالتی، تعصب و آزادی، و از همه مهم تر، قدرت بی انتهای سرنوشت. این اثر غنی و پرمایه، باعث شده که تو طول سال ها کلی هنرمند ازش الهام بگیرن و با فرم های مختلف هنری، اونو دوباره زنده کنن. پس فرقی نمی کنه کدوم نسخه رو انتخاب می کنید، مهم اینه که خودتون رو مهمون این شاهکار جاودان کنید و از سفر به دل پاریس قرن پانزدهم و دنیای پررمز و راز گوژپشت نتردام لذت ببرید.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب گوژپشت نتردام اثر ویکتور هوگو | دیویس و وست" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب گوژپشت نتردام اثر ویکتور هوگو | دیویس و وست"، کلیک کنید.

نوشته های مشابه